در فیلم "کبوتری در حال تامل درباره هستی روی شاخه درختی نشست"، سکانسی ابزورد و با طنزی سیاه هست. نده وسایل سرگرم کننده و شادی آور برای دیگران، که خودش افسرده است و کسی محصولاتش را دوست ندارد، خواب می بیند گروهی استعمارگر برده های سیاه پوست را وارد محفظه دوار فلزی بزرگ و عجیبی می کنند که حول یک محورش اندکی در هوا معلق است و بلندگوهایی از آن سربرآورده اند. بعد از ورود همه زیر محفظه را آتش می زنند که با حرکت افراد داخل آن شروع به چرخش می کند و سروصداهای درون آن تبدیل به موسیقی می شود که از بلندگوها به بیرون پخش می شوند. از سوی دیگر، دربی باز می شود و جماعت کهنسالی به تماشای این صحنه مشغول می شوند، انگار رنجی است که از دیدنش لذت می برند و مرور خاطرات قدیمی است؛ درحالیکه همان مرد نده خودش در قالب خدمتکاری می بیند که برای این جماعت نوشیدنی میریزد.
از یک طرف، انگار تجربه دنیایی که کسی به فکر دلسوزی برای دیگری نیست، در کنار مشاهده حماقت های گاه و بیگاه و جستجوی بیهوده برای شادی و فهم معنای زندگی، خودش را به شکل تداعی های روان شناختی در خواب نشان می دهد. اما انگار مرد نده ما در خواب نیست؛ همان کبوتری است که خارج از دنیای آدمها بر روی شاخه نشسته و به وجود و معنای زندگی ما نگاه می کند؛ در دنیایی بدون درک دیگری، نشاط و قساوت که گرچه می تواند برای آدمیزاد طبیعی شده باشد اما برای کبوتر به همین اندازه ترسناک، مضحک و احمقانه است
طعم گیلاس سکانسی دیدنی، طریف و البته ساده دارد. پیرمردی که از سختی های زندگی و تجربه تصمیم به خودکشی کردن می گوید. وقتی بالای درخت میرود تا طناب دار را جا بیندازد، طعم توت های سفید و شیرین، منظره طلوع خورشید و در نهایت بچه هایی که درخواست توت خوردن دارند، به قول خودش "فکرش را عوض می کنند"، حالش را و تصمیمش را.
هر چه می گذرد، سهل ممتنع و البته کارگشا بودن این گزاره برای فهم معنای یک زندگی پرمشغله بیشتر آشکار می شود. یعنی گاهی می اندیشم چه دوندگی ها و دغدغه های بیهوده ای که تنها با تغییر فکری ساده رنگ می بازند؛ تغییر حالتی درونی که شکل دیگری به مسائل می دهد. بقول بازیگر، مشکلات همه سرجای خودشان هستند، اما به نوعی انگار من آدم دیگری می شوم.
سازوکار تغییر فکر یا تغییر نگرش، هر چه می خواهد باشد، با هر نوع جهان بینی و نگاه به دنیا، لااقل یک نیاز مشترک است. نیاز انسانهایی که در عین داشتن زیست جهان های متفاوت، گاه راه حلهایی یکسان به دادشان می رسد. یک باره می بینند انسانی با فکری متفاوت شدن، فهم مسائل را هم تغییر میدهد و راه حلی فکرناشده پیش پای آدم می گذارد
درباره این سایت